نوروز 89
پسر دو ساله مامان
پسرم وقتی دو سالش شد چند تا تحول تو زندگی براش پیش اومد اولا کار بابایی به شهرکرد منتقل شد و دوم مامانی رفت سر کار. پسر خوبماز اینکه تو رو میگذاشتم و می رفتم سرکار خودم خیلی دلم می گرفت ظهر حتما می یومدم پیشت و بعد نهار دوباره می رفتم ولی خیالم راحت بود که تو پیش مادر و باباجان کریم مهربون خوشحالی از هر دوشون خیلی ممنونم که این تغییر رو برای تو و من کم استرس کردن . تو هم که عاشق مادر و باباجان بودی صبحها می پیچیدمت لای پتو و میبردمت تو ماشین دیگه دم در خونشون توبیدار می شدی و می گفتی مامان تو هم نرو میگفتم نمیشه . میگفتی خب زود بیا ..... یه بوس میدادی و من میرفتم و تمام مدت توفکر تو بودم که چیکار میکنی. فدات بشم خیلی دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان آذر
12:58